نمک پاش می خواهد. مادر مانع می شود. اصرار می کند... . دیگه دوستت ندارم، این جمله را مادر می گوید.
- دوستم داشته باش، تو رو به خدا، دوستم داشته باش، دیگه پسر خوبی می شم، تو رو به خدا دوستم داشته باش، گریه می کند، دیگر دارد ضجه می زند.
مادر با جدیت و نوعی به بی تفاوتی می گوید: دیگه به نمک پاش دست نمی زنی؟
- نه دست نمی زنم، حالا دوستم داری؟ دوستم داشته باش.
کودک همچنان گریه می کند؛ مادر همان طور که سفت و محکم نشسته، می گوید باشه، دوستت دارم به شرطی که دیگه اذیت نکنی، پسر خوبی باشی...
پسر با خوشحالی، آرام می گیرد، گریه اش قطع می شود و می نشیند سرسفره، همچنان ولی بغض دارد.
مادر دانشجو، پدر دانشجو، هر دو مدعی فرهنگ، کودک را کتک نمی زنند، به زعم خود حتی تنبیه هم نمی کنند، کودک 3-4 ساله...!!!
مطلب مشابهی هم در دنیای نت خواندم، پدری که به پسرش می گفت دیگر تحت حمات من نیستی! پسرش نمی دانم چند ساله است، 4-5 یا 6؛ آن پسر هم به غلط کردن افتاده بود تا حمایت مجدد پدر را کسب کند. آن پدر هم البته فردی عامی نیست، شخصی ست در جای خود آشنا به علوم روز... .
او هم گمان کنم معتقد نباشد به تنبیه، نه تنها اعتقادی به تنبیه نداشته باشد بلکه آن را به طور کلی هم رد کند!
پست دایه ی خشن را که نوشته بودم بازخوردها همه یک جورایی تنبیه را رد کرده بودند ولی جالب این که همه تنبیه را فقط و فقط کتک زدن تعبیر کرده بودند، و جالب تر آن که تنبیه های لفظی را تایید و کتک زدن را رد کرده بودند!
خب تنبیه یک ابزار تربیتی ست که همواره توصیه می شود تا ممکن است از آن استفاده نشود؛ اما همین تنبیه هم شامل چند دسته می شود، یکی از آنها مثلاً محروم کردن کودک از برخی امکانات برای مدت کوتاه می باشد مثل محروم کردن از تلویزیون؛ یک نوع تنبیه هم می تواند برخورد لفظی با کودک ختم شود، خلاصه آن که تنبیه بسیار گسترده می باشد ولی حالا چرا دارم اینها را می نویسم؟
قصدم دفاع از تنبیه نیست اشتباه نشود، قصدم تایید برخورد فیزیکی با کودک هم نیست، آنجا که اسلام حتی برای والدین هم دیه تعیین می کند یعنی برخورد فیزیکی یکی از بدترین برخوردهاست ولی آیا همه ی این ها بدان معناست که ما وقتی می خواهیم کودک را تنبیه کنیم روانش را به معنای واقعی تخریب کنیم؟
هدفم از نوشتن این پست همین است. کودکان ما امنیت می خواهند، کودکان لازم دارند که اطمینان داشته باشند والدین آنان را بی قید و شرط می پذیرند، دوست شان دارند و از آنان حمایت می کنند؛ چنین کودکی روانی سالم دارد، آرامش دارد، این کودک می داند اگر خطا کند رفتارش رد می شود اما خودش طرد نمی شود. ما می توانیم به کودک بگوییم این رفتارت را دوست نداریم ولی این که به کودک بگوییم دوستت ندارم یا حمایتت نمی کنم یعنی فاجعه؛ می دانی همین کودک دو سال که بزرگتر شد خیلی راحت می گوید خوب دوستم نداشته باش من هم دوستت ندارم، خوب حمایتم نکن به حمایتت نیاز ندارم؟!
باور کنید مخرب تر از برخورد فیزیکی تخریب یک باره ی روح و روان کودک است، مراقب جملات مان باشیم، کودکان مان نیاز به پذیرش، اطمینان، اعتماد و آرامش دارند. وقتی کودکی سیلی می خورد در همان حال هم به آغوش مادر پناه می برد تا آرام بگیرد ولی کودکی که از طرف والدین طرد می شود باید به کجا پناه برد تا آرام بگیرد؟
بارالها توکلم همواره به توست، دلم را به یاد خودت آرام گردان... الهی آمین
[ یکشنبه 92/10/1 ] [ 9:50 صبح ] [ ساجده ]